نمایشنامه کوتاه | مهدی علیپور اصل

او عاشقم بود، من عاشق دیگری، دیگری عاشق دیگری عنوان نمایشنامه کوتاه از مهدی علیپور اصل در بخش مسابقه نمایشنامه کوتاه هفتمین جشنواره ادبی اینترنتی دیالوگ

 آدم های نمایش

دختر               حدودا بیست و پنج ساله

مرد                حدودا چهل و پنج ساله

نمایشنامه کوتاه

نشیمنی نسبتا بزرگ، شیک با اثاثیه ی زیبا. خانه فضای کم نوری دارد و در دیوارهای خانه قاب عکس های دختری نصب شده است. بزرگ و کوچک. سمت راست در ورودی و فرشچه ای پهن روی زمین که کفش زنانه رویش قرار دارد. سمت چپ در اتاقی و پنجره که مقابلش دختری روی صندلی نشسته است دیده می شود. لباس های سیاه و مجلسی به تن دارد. سیگار میکشد و خیره به بیرون است. ضبط صوتی هم آنجاست و آهنگ عاشقانه ی در حال پخش است. صدای باران و رعدو برق می آید.

در باز میشود و مردی به آرامی وارد میشود. دختر را می بیند و در را می بندد. تا وسط صحنه می آید و می ایستد. دختر پشتش به مرد است و همچنان سیگار میکشد.

دختر: انگار از این خونه فقط کلیداشو نگه داشتی (مکث) لیلی گفت برگشتی ایران… ولی فکر نمیکردم همین امشب بیای اینجا.(مکث) سه سال و سی و هفت روز(مکث کوتاه) چرا برگشتی؟ تنها برگشتی یا با اون…( آخرین پک سیگارش را میزند و خاموش میکند)

مرد: تنهام( باشنیدن صدای مرد دخترچشمانش را میبندد. مرد یک قدم به سمت دختر برمیدارد)

دختر: کجاس؟ نکنه لغزید؟ (سمت مرد برمیگردد) لغزید؟

مرد: لغزید

دختر: رفت (مکث کوتاه) عین خودت نه؟ (دوباره سمت پنجره برمیگردد) چرا برگشتی؟ فکر کردی میتونی جبران کنی؟ نه (مکث) نه

مرد: یکساله تنها زندگی میکنم (مکث کوتاه) لیون

دختر: تنهایی خوبه. منم سه ساله تنها زندگی میکنم (مکث کوتاه) تنهایی آدمو عاقل میکنه.

(از صندلی پایین می آید و روبروی مرد می ایستد. به همدیگر نگاه میکنند)

نمایشنامه کوتاه | مهدی علیپور اصل

مرد: عوض شدی

دختر: آدما عوض میشن… عوض میشن عوضی میشن.( مرد به چشم های دختر خیره شده بدون حرکت) دنیا و مردها از اول تاریخ به زن ها بدهکارن (مکث) تو هم عوض شدی

مرد: هنوز داریش؟!

دختر: هممم. میدونستم یه روز برمیگردی ( گردنبدنش را در دستش میگیرد و سمت مرد قدم برمی دارد) نگهش داشتم یه روز برگردونم به خودت… ( گردند را از گردنش پاره میکند و در جیب کت مرد می اندازد. مرد دستش را سمت صورت دختر دراز میکند ولی دختر سرش را عقب میکشد)

دختر: دیر شده(مکث کوتاه) خلی هم دیر شده ( دست مرد می افتد) مدتی میشه که تنها نیستم

(مکث کوتاه) هنوز نمیدونم مرد خوبیه یا نه ولی حس عجیبی بهش دارم. حسی که مدت ها بود تجربش نکرده بودم (مکث)

چه کسم من؟ چه کسم من؟ که بسی وسوسه مندم

گه از آن سوی کشندم، گه از این سوی کشندم

زکشاکش چو کمانم، به کف گوش کشانم

قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم.(لبخندی تلخ به مرد میزند) بهتره بری

(از کنار مرد رد میشود و سمت در میرود) حداقل من خداحافظی منصفانه ای داشتم نه؟ با یه نامه خداحافظی نکردم توی یه پاکته… چه رنگی بود؟

نمایشنامه کوتاه | مهدی علیپور اصل

مرد: سبز

دختر: سبز… سبز لجنی( کفشش را میپوشد و خارج میشود) کاش پاکت مناسب تری انتخاب میکردی

(مرد سمت عکس های دیوار میرود. سیگارش را درمی آورد و روشن میکند. در حالی که چشم به عکس ها دوخته. دختر از پشت، سرش کمی پیدا میشود. میخندد . کفشش را درمی آورد. چراغ هارا روشن میکند. با خوشحالی سمت مرد میدود.)

دختر: ترکوندم …یوهووووو عالی بود مگه نه؟ (ضبط صوت را خاموش میکند. و در حال خوشحالی کردن است. درحالی که مرد همینطور به عکس ها خیره شده است) ببخشین دیگه اون لحن و حرکتایی که گفتین رو هنوز نمیتونم درست دربیارم. ولی دفعه بعد تمرکز بیشتری میکنم…قول میدم. حله…  خداییش ولی حسم ام خیلی بودااا . یوهووو…

(مرد عکس العملی نشان نمیدهد. دختر کمی آرام میگرد) خوبین شما؟

( مرد با سر تایید میکند) خب تا دیرم نشده بهتره لباسارو دربیارم و برم. جاشو بلدم دیگه کجا بزارم، شما راحت باشین.( به اتاق میرود درش را کامل نمیبندد تا صداش به مرد برسد) میگم باید همکلاسیام بودن و میدیدن حسمو. آخه تو کلاس فکر میکنن من بازیگر خوبی نمیشم. میگن این همه پول دانشگاه چرا میدی؟ برو یه چیز دیگه بخون. ولی من ناامید نیستماااا … ادامه میدم… ادامه میدم دهنشونم… این همه راه از شهرستان نیومدم که با حرفای یکی دوتا بچه تهرونی نا امیدشم میدونین. فکر کنم دارن حسودی میکنن. (مکث) شعرو دیدین چقدر با احساس خوندم؟(مکث) شما تنهایی دلتون نمیپوسه اینجا؟ تنهایی سخت نیس براتون؟ ( با لباس های اسپورت و دخترانه وارد میشود) میگم ولی خداییش من خیلی شبیه همسر مرحومتون هستما… عجیبه(مکث) خوبین شما؟ میخواین یه چایی چیزی براتون دم کنم؟

مرد: نه ممنون. خوبم

دختر: میخوایین یکم حرف بزنیم حال و هواتون عوض شه؟ (مرد عکس العملی نشان نمیدهد) شما سه سال فرانسه بودین آره؟ لابد فرانسوی هم بلدین صحبت کنین… خوش به حالتون. من عاشق فرانسه ام میدونین. فیلماشون که عالیه همیشه به روانشناسی اهمیت میدن من عاشق نظریه های روانشناسی ام میدونین. شما نمیخواین ازدواج کنین؟

مرد: دیرت میشه.

نمایشنامه کوتاه | مهدی علیپور اصل

دختر: آخ راس میگین. خوابگاه هم که میدونین قوانینشو… (آماده رفتن میشود)عههه فقط ببخشین من یکی دوتا سوالی ذهنمو درگیر کرده واقعیتش. خوابم نمی بره شبا اصلا میدونین. البته جوابشو حدس میزنمااا ولی… اون شخصی که همسرتون میگه کجاس و فلان کیه ؟ و چرا فقط این قسمت از خاطرات همسر مرحومتونو دوس دارین ببینین؟! یعنی بازسازیش کنیم؟ (مرد سرش را سمت دختر میچرخاند)

مرد: همسرم مدرس زبان فرانسه بود و اون شخص، شاگرد خصوصیش.(مکث) و اینکه دیگه همسرم نبود… وقتی با دختره رفتم خارج، طلاق غیابی گرفت… و این گفت و گو آخرین خاطره و ملاقاتمون بود (مکث) دیگه هیچوقت ندیدمش. بعد از اینکه از اینجا رفت، تصادف کردن.(مکث) امروز خوب بودی. ممنون (مرد از جیبش پاکتی درمی آورد و به دختر میدهد.)

دختر: خواهش میکنم.(مکث کوتاه) بارون هم بند اومد. زنگ میزنین خودتون دیگه…آره پس تابعد… (مرد سمت عکس برمیگردد. سیگار دیگری روشن میکند)خدافظ

(دختر سمت در میرود مینشیند و کفش هایش را میپوشد. پاکت را کمی باز میکند که داخلش پول است. یک طرف فرشچه را به آرامی بلند میکند. چند پاکت عین همان پاکتی که دست دختر است دیده میشود. به مرد نگاه میکند.پاکت را میبوسد و کنار بقیه پاکت ها میگذارد. با چهره ای مغمون چند لحظه باز به مرد نگاه میکند. بلند میشود و سریع خارج میشود. با صدای بسته شدن در، نور میرود)

اینستاگرام بازینام


بازینام

وب سایت بازینام | بازینام مجله فرهنگ ، ادب و هنر |

10 دیدگاه

جواد · آذر ۲۵, ۱۳۹۷ در ۱۰:۴۶ ب٫ظ

نمایش نامه ای که خوندم، چیزی بود که اصلا انتظارشو ندارم توی این مسابقه چیزی در حد این متن بخونم . نمایشنامه باوجود قید کوتاه بودن و بسته بودن دست نویسندش که طبیعتا باعث محدودیت های زیادی برای نویسنده میشد، دارای ساختار بسیار منسجم، سخصیت پردازی درست و دیالوگ های به اندازه و در جهت پیش برد متن بود و بصورت هوسمندانه ای از طرف نویسنده، تمام زوائدی که در متن های دیگه میشه پیدا کرد حذف شده بود.
اما به عنوان یک خواننده، از شروع قابل قبولش پایان بندی بهتری رو انتظار داشتم.
اما در کل میتونم بگم متن رو پسندیدم و باتوجه به شرایط مسابقه نمره ی ٨ رو از ده بهش میدم.
موفق باشید.

علی · آذر ۲۵, ۱۳۹۷ در ۱۱:۱۵ ب٫ظ

خوب بود

ف.م · آذر ۲۵, ۱۳۹۷ در ۱۱:۵۸ ب٫ظ

خیلی خوب 👌🏻

غزل · آذر ۲۶, ۱۳۹۷ در ۰:۰۷ ق٫ظ

۱۰ از ۱۰
خیلی جذاب بود امیدوارم حتما اجرا بشه

فاعز · آذر ۲۶, ۱۳۹۷ در ۱:۲۳ ق٫ظ

عالی و فوق العاده بوووود

ميلاد · آذر ۲۶, ۱۳۹۷ در ۲:۴۲ ق٫ظ

بسیار عالى

امیر · آذر ۲۶, ۱۳۹۷ در ۹:۳۰ ق٫ظ

خوب بود

شراره سهيلى · آذر ۲۶, ۱۳۹۷ در ۱۰:۱۳ ق٫ظ

۱۰ از ۱۰ 👌👌👌👌👌👌👌👌

yashar · آذر ۲۶, ۱۳۹۷ در ۹:۳۶ ب٫ظ

👍🏻👍🏻👍🏻

reza · آذر ۲۹, ۱۳۹۷ در ۷:۱۲ ب٫ظ

شخصیت دختر رو دوس داشتم.

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *