تابستان نسبتا داغ از دومین پنجره اتوبوس” | نویسنده : جواد اسماعیلی
قسمت دوم : دختر محمود عکاس
آقا محمود عکاس اولین عکس یادگاری بهادر رو که برای اولین بار پشت رل نشسته بود رو ازش گرفت.. موقع برگشتن از مشهد بود..بهادر ازینکه برای اولین بار پشت رل نشسته سرخوش بود.
نصرت خان نوار کاست رنگ و رورفته ای که روش با خط ناشیانه ای نوشته بود گلچین رو انگار مثل یه خوراک به زور توی حلق ظبط چپوند ، از وسط های آهنگ شماعی زاده نصیحت های نصرت خان هم شروع شد.
صدای نصرت خان با صدای شماعی زاده هیچ تفاهمی نداشت ولی بهادر توی این مدت خوب یاد گرفته بود که چطور فقط بشنوه از اینکه نصیحت های نصرت خان کمِ کم نیم ساعتی طول میکشه حواسش رو به جای دیگه پرت کرد و چشم از جاده برنداشت.
این روزها تمام فکرش بهرام بود؛به تمام سفارش ها و التماس هایی که قبل این سفر در گوشش خونده بود؛ با اینکه سن و سالی نداره ولی خب چیکار میشه کرد.خاطرخواهی که وقت زمان نداره ؛ توی ۱۶ سالگی دلش گیر کرده پیش دختر همین محمود عکاس.
شاید این سفر بهترین فرصت بود ولی نه برای بهادرکه از همون اول سفر تا الان که چند ساعت دیگه به مقصد میرسند هی داره با خودش کلنجار میره که بره به محمودعکاس همه چیز رو بگه. از توی آیینه به محمود عکاس که ردیف سوم نشسته بود نگاه کرد.آخ که چقدردلش می خواست همین حالامی رفت رک و پوست کنده زل می زد توی چشم های محمود عکاس ومی گفـت: داداشِ من ؛ خاطرخواه دخترت شده.. اما نه جراتش رو داشت و نه موقعیتش رو و نه اینکه بلد بود خوب حرف بزنه.ولی آخرش که چی؟ کاش همه چیز روبه ننه حببیه می گفت.هرچی باشه کل محل از اون حرف شنوی دارن.ولی مطمن بود اگه می فهمید که بهرام خاطرخواه دخترمحمود عکاس شده اونم توی این سن و سال جوری دست به سرش می کرد که برای همیشه عاشقی از سر بپره. آخ که چقدر پدر بودن سخته.،راستی اگه خدابیامرز آقام زنده بود بهرام بازم جرات داشت حرف خاطرخواهی اش رو پیش بکشه؟
آهنگ های شماعی زاده به آخرش رسید ولی نصرت خان همچنان داشت حرف می زد و بهادر به جاده و خاطرخواهی بهرام و محمود عکاس و پدر فکرمی کرد.
قسمت اول را در اینجا بخوایند:
تصویرسازی: فرزانه عقیلی
0 دیدگاه