جشنواره دیالوگ
تابستان نسبتا داغ ازدومین پنجره اتوبوس |قسمت اول | داستان کوتاه
تابستان نسبتا داغ از دومین پنجره اتوبوس” | نویسنده : جواد اسماعیلی تابستان برای پیرمردی به سن وسال بهادر بهترین فصل برای زندگی بود؛ از وقتی که دکترابرای درمان عطسه های کمرشکن وبی پایانی که بهش مبتلا شده بود جواب اش کرده بودن از سرما و خنکی متنفر بود ؛حتی توی ادامه مطلب…