داستان صوتی؛ یک روز فروغ پرسید:کی ازدواج می کنیم؟ نوشته : مصطفی مستور | خوانش: جواد اسماعیلی
فروغ پرسید:کی ازدواج می کنیم ؟؟
گفتم : اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه نان از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم .
و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق ونوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریرز و فریزر و فریزر باشی .
هر دومان یخ میزنیم، بیشتر از حالا پیش همیم… ولی کمتر از حالا همدیگر رو می بینیم ؛
نمی توانیم ببینیم ؛ فرصت حرف زدن با هم نداریم ؛ در سیاله زندگی دست و پا میزنیم ، غرق می شویم … و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست .
,,عشق,, از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد .
جشنواره داستان کوتاه دیالوگ هشتمین جشنواره دیالوگ با محوریت داستان ها کوتاه و دیالوگ نویسی و مونولوگ نویسی به اهتمام سایت بازینام فراخوان خود را منتشر کرد وبسایت بازینام در جهت معرفی و ایجاد بستر ادامه مطلب…
نمایشنامه کوتاه | مهدی علیپور اصل او عاشقم بود، من عاشق دیگری، دیگری عاشق دیگری عنوان نمایشنامه کوتاه از مهدی علیپور اصل در بخش مسابقه نمایشنامه کوتاه هفتمین جشنواره ادبی اینترنتی دیالوگ آدم های نمایش ادامه مطلب…
دختر پدر | داستان کوتاه مونولوگ یا نک گویی یک شخصیت در داستان و یا نمایشنامه با عنوان دختر پدر به نویسندگی سعیدکشاورزافشار در بخش مسابقه مونولوگ هفتمین جشنواره ادبی اینترنتی دیالوگ شخصیت: راوی دختری ادامه مطلب…
0 دیدگاه