رقیه یساقی | یک تماس تلفنی ساده

دیالوگ (گفتگوی بین دو یا چند شخصیت ) یک تماس تلفتی ساده  به نویسندگی رقیه یساقی در بخش مسابقه دیالوگ های کوتاه هفتمین جشنواره ادبی اینترنتی دیالوگ

رقیه یساقی

شما یه خانم با موهای فرفری طلایی که یکسره مارلبورو می کشه، ندیدین؟!

_ چیه؟ دوباره زنگ زدی در مورد من و کارم حرف مفت بزنی؟

_ اینجوری نگو شهره.

_ بهت بر می خوره؟!

_ به من چرا؟ من که کاره ای نیستم.

_ هیچ وقت نبودی.

_ آره، از اولم نبودم.

_ نخند!

_ خب حاال… چرا اینقدر رو ترش می کنی؟ یه تماس ساده چی ازت کم می کنه؟ من که فقط زنگ می زنم حالتو بپرسم…

_ مگه مهمه؟

_ خیلی خب. ببین، تو فکرمه دوباره برگردم جنوب. فکر کردم الان که تنهام بهترین کار همینه.

_ هر گوری میری برو.

_ تو که هیچ وقت خوشت نمیومد!

_ اون موقع که باید بودی، نبودی.

_ همین؟! می خواستم کلا نظرتو بدونم. یعنی…

_ حوصله تو ندارم.

_ اگه حوصله مو نداری چرا قطع نمی کنی؟

 _…

رقیه یساقی | یک تماس تلفنی ساده

_ چقدر زود ناراحت می شی.

_ چرا دوباره زنگ زدی؟

_ شهره دلم برات تنگ شده.

_ زر نزن. چرا همش زنگ می زنی؟

_ خب می خوام یادی از قدیما کنم.

_ قدیما فقط زر مفت می زدی. چیز دیگه ایم بود؟ تو حتی پیرینت اس ام اسامو نگرفتی که راحت تر طالقم بدی.

_ دلم نمی خواد دوباره درمورد اون قضیه حرف بزنم.

_ آره، قبلا به اندازه کافی حرفشو زدی. واقعاً چرا نخواستی ادعاهاتو براشون ثابت کنی؟ ها؟ راحتتر حکمو میدادن… ها؟ چرا؟ خودتم می دونستی همش توهمه، نه؟

_ من که همشونو خونده بودم.

_ وسط حرف من نیا. وقتی منِ خر زر می زنم اون دهن بی صاحابتو ببند، گوش کن.

_ تو چند ماه باهاش در ارتباط بودی. من که گوشیتو دیده بودم.

_ پس می دونی چیزی نبوده.

_ هه! چیزی نبود؟!

_ نه.

_ توی گوش من جیغ نکش.

_ هر کاری دلم بخواد می کنم.

_ تازه من فقط همون یکی رو فهمیدم. خدا می دونه این همه وقتی که نبودم، اینجا چه خبر بود.

_ خفه شو.

_ آره، فقط من برات بی اهمیت بودم. با اون بی پدرا که اینجوری نبودی.

_ خفه شو.

_ میگه هیچی نبوده… اون همه چت هیچی نبود. بقیشم که دیگه من خبر ندارم.

_ اونم یه بی شرف مزاحم بود مثل خودت. بهانش کرده بودی که کار خودتو بکنی.

_ آره، بهانش کرده بودم. چون می خواستم فقط زن من باشی. تو چیکار کردی؟! راه افتادی تو خیابون، مثل این دیوونه ها از اولین جایی که از قدت بلندتر بود، خودتو پرت کردی پایین. چند روزم افتادی توی بیمارستان.

_ من دیوونه نیستم.

_ دلم می خواست جای اونا باشم. با همشون خوب بودی، فقط پاچه منو می گرفتی.

_ اعصابمو بهم می ریختی.

_ چرت نگو. تو از اولم مریض بودی.

_ به خدا همه این ظرفا رو تو سر خودم خورد می کنم.

_ به اونایی که بهت زنگ می زدن حسودیم می شد.

_ بدبخت روانی!

_ دیگه آسیم کرده بودی. فکر می کردی من خرم؟ حدس می زنم االن وضعت بدترم شده. آره، مطمئنم. چرا نمیگی پول این خونه ای که توشی رو از کجا آوردی؟

_ به تو چه. صداتو بیار پایین.

_ میگی جور کردم… از کجا؟

_ میگم به تو ربطی نداره عوضی. من کاری نکردم.

_ می تونی ثابت کنی؟

_ من دیگه زنت نیستم. لازم نیست مثل قبل چند ساعت با تو سر و کله بزنم تا یه چیزی رو بهت بفهمونم. اینطوری با من حرف نزن.

_ خیلی خب. چرا داد می زنی؟

_ اینطوری با پوزخند با من حرف نزن. توی گه کی ای که منو تحقیر می کنی؟

_ باشه. آروم باش.

_اصلاتو راست می گی… من با خیلیا بودم. فقط اون انتری که بهانش کردی طالقم بدی نبود. دردت فقط اون اس ام اسا بود؟ ها؟ بهانه دیگه ای که نداشتی. زر مفت می زدی. خب حاال خودم بهت می گم… اس ام اسام که چیزی نبود. من با خیلیا بودم. از این سر شهر تا اون سر شهر. بیشتر از توام باهاشون بودم.

_ شهره تو حالت خوب نیست. الان کجایی؟

_ توی خونم. می خواستی کجا باشم؟!

_ نه، میدونم… میگم کجا؟

_… 

رقیه یساقی | یک تماس تلفنی ساده

_ کجای خونه؟ چیکار می کنی؟

 _…

_ جواب بده شهره. کجایی؟

_ طبقه هشتم. توی تراس. نشستم لبه نرده ها.

_ برو تو شهره. خطرناکه. برو تو. در تراسم ببند.

_ از این بالا همه چیز قشنگ تره! چراغای شهر دارن روشن میشن.

_ شهره قرصاتو خوردی؟

_ خوبم.

_ گریه نکن. خواهش می کنم برو تو. ببین، یادته شب اول ازدواجمون بهت گفتم بزنیم به خیابونا… تا صبح تو خیابونای خلوت شهر قدم بزنیم… تا هوا روشن بشه… چجوری جوابمو دادی؟! یادته؟

_ من اعصابم آرومه. قرصم نمی خورم. حالم خوبه.

_ من غلط کردم زنگ زدم. گه خوردم شهره. خواهش می کنم.

_ می دونی چند تا نور رنگی رنگی روی یه مخمل مشکی چقدر قشنگه؟ خاکستر سیگارو از این بالابریزی پایین؟ ها؟

_ قطع نکن! قطع نکن!

_ لطفا پیغام بگذارید. گوش کن. گوش کن من دارم میام اونجا. صبر کن.

_ لطفا پیغام بگذارید.

_ شهره، اونی که بهت اس ام اس می داد، من بودم.

برای امتیاز دهی و نقداین دیالوگ نوشته کوتاه می توانید از طریق کامنت گذاری اقدام کنید.

اینستاگرام بازینام


بازینام

وب سایت بازینام | بازینام مجله فرهنگ ، ادب و هنر |

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *