معرفی فیلم کشتار با لطافت و کمی درباره داستان و سازندگان 

فیلم : پس از اینکه سه احمق به یک بازی قمار مربوط به باند های خلافکار دستبرد می زنند و و اوضاع مالی باند های جنایتکار محلی را بهم می ریزند، جکی کوگان که یک مزدور است ، استخدام می شود تا آن سه نفر را پیدا کند و اوضاع را به حال اول برگرداند…

در فیلم کشتاربا لطافت و یا همان آنها را با ملایمت بکش آدم های داستان هر جا که می روند، صدای نامزدان ریاست جمهوری را می شوند/می شنویم که درباره ی امید به آینده ای بهتر، دموکراسی بیشتر، برابری و برادری دادِ سخن می دهند اما در پیش زمینه، هر چه که هست، سیاهی و تباهی و کشت و کشتار است که گاهاً با طنزی تلخ به تصویر کشیده می شود؛ وقتی شلیک کردن به سمت آدم ها مثل رقص باله جلوه داده می شود که تیرها با حرکات آهسته، از داخل سر می گذرند و خون بیرون می پاشد و خرده شیشه، مثل باران بر سرِ قربانی فرو می ریزد؛ انگار همه چیز جنبه ای شاعرانه یافته باشد؛ همچنان که یکی با ملایمت می کشد، یکی هم با ملایمت می میرد. اما مشکلی که این میان خودنمایی می کند، داستان بسیار پخش و پلا و پراکنده ی فیلم است که به هیچ عنوان تواناییِ کشیدنِ بارِ مضمونیِ اثر را ندارد.

آدم هایی که در داستان فیلم می بینیم، بسیار ناکارآمد هستند و ماجرا حتی تا جایی پیش می رود که بعضی هاشان تأثیری در روند روایتی نمی گذارند که هیچ، شدیداً هم اضافه هستند ( چون می شود تأثیری در روند داستان نداشت، اما اضافه هم نبود ). مثال بارزش، شخصیت میکی ( با بازی فوق العاده ی جیمز گاندولفینی ) ست که جکی ( براد پیت ) او را استخدام کرده تا آدم های مورد نظر را سر به نیست کند، اما میکی از بس غرق در الکل و زن ها ست که اصلاً هیچ کاری انجام نمی دهد و آخر سر هم خودِ جکی مجبور می شود همه ی قتل ها را انجام دهد. در دو سکانس نسبتاً طولانی ای این فیلم که بین جکی و میکی، یکی در رستوران و دیگری در اتاق هتل می گذرد، میکی آدمی تصویر می شود منفی اما با تمامِ احساسات لطیف انسانی. از آن دست آدم بدهایی که در عین رذالت، رقیق القلب هم هستند و اینطوری ترسناک تر هم جلوه می کنند که اتفاقاً نمونه های فراوانی هم در تاریخ سینما سراغ داریم که شخصیت های ماندگاری شده اند، اما در اینجا، با محو شدن نابه هنگام و بی معنای میکی، عملاً هیچ اتفاقی نمی افتد و بازی خوب گاندولفینی هم اینگونه به هدر رفته حساب می شود. بخش هایی در این فیلم مثل وقتی که راسل، یکی از آن سیاه بختانِ جامعه که از قمارخانه دزدی کرده، با تزریق مواد به عالم هپروت می رود و دوستش را کج و معوج می بیند و صدایش را زیر و بم می شنود، شدیداً اضافه به نظر می رسند و انگار در جهتِ همان شعارزدگیِ بیش از حد فیلم عمل می کنند؛ انگار نویسنده و فیلمساز می خواهند بگویند: (( ببینید چقدر همه چیز افتضاح است! چشمتان را باز کنید و ببینید! )) آقایانی که عادت دارند درباره ی هر فیلمی که اینجا ساخته می شود، به بهای چشم گذاشتن بر مشکلات و موانع، آن را سیاه نمایی بنامند خوب است این فیلمِ البته بد را تماشا کنند تا ببیند معنای سیاه نمایی چیست.

این فیلم محصول سال ۲۰۱۲ به کارگردانی اندرو دومینیکن و بازیگری بردپیت  است که بر اساس رمان تجارت کوگان نوشته شده در سال ۱۹۷۴ توسط جورج وی. هیگینز است

منبع:سینمای من

دسته‌ها: سینما

بازینام

وب سایت بازینام | بازینام مجله فرهنگ ، ادب و هنر |

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *