یک بازیگر خلاق در تئاتر باشناخت اصول و آگاهی وتسلط کامل از بازیگری می تواند یک نقش کلیشه شده و مرده را به خوبی زنده کند ویا برعکس یک نقش خاص را با بازی کلیشه ای خود نابود کند

بارها در بسیاری از تئاتر ها و یا دیگر گونه های نمایشی بازی و یا اتودهایی از بازیگرانی را دیده ایم که عهده دار بازی در نقش هایی هستندکه این نقش ها ما به ازاهای بسیار فراوانی در جامعه دارند و یا اینکه در گذشته به تعداد بالا توسط دیگر بازیگران بازی واجرا شده اند و به اصطلاح نقش هایی کلیشه ای هستند و زمانیکه ما به عنوان مخاطب با  بازی بازیگر جدید و یا اجرای جدیدی که در آن اینگونه نقش ها وجود دارند مواجه می شویم در همان ابتدا با پیش فرض های کلیشه ای موجود در ذهن خود با نمایش همراه خواهیم شد و اگر با خود کمی رو راست باشیم باید بگوییم که گاها حتی بازی آن بازیگررا هم ندید میگریم واگر صبور باشیم  آن نمایش رافقط نگاه می کنیم. به عنوان مثال هنگامی که در اجرای یک نمایش با یک شخصیت معتاد و یا پیرمرد و یا پیرزن مواجه می شویم همان ساختارهای تکراری وکلیشه ای و دم دستی به عنوان پیش فرض در ذهن ما نقش می گیرند ، بطوریکه گویی حتی با ادا کردن نام آنها (معتاد و یا پیرمردو پیرزن) ذهن، اولین تصویرش را برای ما می سازد و دیگر اجازه دیدن بازی واقعی بازیگرکم توان و آماتور را  به ما نمی دهد. این موضوع دربسیاری از نقش هاو موقعیت ها وجود دارد.

یک بازیگر طبق مونولوگ و یا دیالوگ خود درصحنه تئاتر پرده از یک صحنه قتل و یا خیانت بر می دارد.و یایک بازیگر از خود یا موقعیت و یا دیگر پارنترها( دیگر بازیگران ) می گوید، آنچه او می گوید یک تعریف و یک قرار داد است برای مخاطب و کسانی که آنچه را که آن بازیگر تئاتر بر روی صحنه می گوید را می شنودو می بینند .پس  اگر بازی ها آگاهانه و یا خلاق نباشند مخاطب به صورت ناخودآگاه در ذهن خود شروع به تصویر سازی هایی جایگزین برای بازیگران  بر اساس “شنیده هایش” می کند وهرچه آن بازیگر در آنچه بیان وبازی  می کند آگاه تر، خلاق تر ، و درست تر عمل کند بازی اوست که جای پیش فرض های قبلی ذهن مخاطب را خواهند گرفت.

اما دربسیاری از موقعیت های دیگر نیز مشاهده می شود یک بازیگر در هنگام اجرای یک نقش غیر کلیشه شده و خاص با بازی ضعیف و تکراری آن نقش خاص را به اجبار به سمت کلیشه شدن برده است. که متاسفانه این نوع بازی ها در بین بسیاری از بازیگران تجربی به وفور دیده می شود. بازیگرانی که شاید در یک نمایش و در یک نقش خوش درخشیده باشند ولی همچنان همه نقش هایی که بازی می کنند را در قالب همان نقش قبلی می بینند.و یا اینکه برخی از بازیگران نیمه حرفه ای و یا آماتور تنها با اتکا و رجوع به تجربه های قبلی خود و به اصطلاح (آموزش تجربی و خلاقیت شخصی) شیوه بازی و یا خلق و پروش نقش در بازیگری را تنها در یک روش (گاها بی اساس) پیاده سازی واجرا می کنند که بانگاهی اجمالی به بازی های برخی بازیگران نوع بازی تکراری وکلیشه شده آنها به وضوح قابل درک و مشاهده است ؛ که این بازیگران به شدت برای بازی در نقش های خاص ( در جهت کلیشه و نابودکردن نقش)   خطرناک هستند

مشکل اساسی و وبسیار مهم تعداد کثیری از بازیگران نو پا و یا حتی کار کرده در اجراو بازی در  موقعیت و بازی درنقش های کلیشه شده و یا عنوان دار این است که در هنگام بازی اینگونه نقش ها و یا تعریف یک موقعیت  به صورت ناخودآگاه دچار فقدان خلاقیت می شوند و فقط با اکتفا به بیان ( صدای مناسب و ادای سلیس ) و یا رجوع به بازی های آوانگارد شده بی اساس و یا اصطلاح احساسی وانجام حرکات اضافی  به دنبال راه نجات و یا به نوعی ارائه خلاقیت جدیدی هستند که هرکدام ازاین هادر بهترین حالت تنها نقش مسکن موقتی را برای مخاطب  بازی می کنندو در بدترین حالت آن نقش را کلیشه تر می کند. زمانیکه یک بازیگری که در نقش یک شیاد و یا یک وکیل به روی صحنه تئاتر می رود قطعن با توجه به آنچه در نمایشنامه برای وی نوشته شده و آنچه کارگردان و خود بازیگر در تحلیل شخصیت از خود ساخته است به روی صحنه می روداما اینکه تا چه حد از ذهن مخاطبان خود از نقش های وکیل و یاشیادی که  تا به حال دیده آگاه است تا آن نقش راکلیشه تر نکند مسئله مهمی است اینکه تا چه حد واندازه یک بازیگر می تواند به آنچه در قالب یک شخصیت وکیل و یا یک شیاد  بیان می کند و بازی می کند آگاهی داشته باشد مسئله مهمی است.آیا تنها یک بیانِ خوب و یک بازی تحلیل و کارگردانی شده می تواند به بازیگر تئاتر برای دور شدن از اجرای نقش کلیشه شده کمک کند؟

تالیف:جواداسماعیلی

هرگونه کپی برداری و استفاده از مطالب تنها با ذکر منبع با عنوان ” بازینام ” مجاز بوده و درغیر این صورت شامل پیگرد  قانونی خواهد شد

دسته‌ها: تئاتر

بازینام

وب سایت بازینام | بازینام مجله فرهنگ ، ادب و هنر |